سلام خوبی؟ اون روزی گفتی دوسم داری فکر میکردم واقعیه اونم منی که حتی یه چراغ قوه تو آسمون ندارم چه برسه به عشق... میفهمی باورت کردم....بهترین روزام باهات بوده و هست و ادامه میدم میدونی که....باورت دارم....خانوادمی میدونی.....بایادت همیشه پر انرژی تر از
قبل ادامه میدم تا بیای باهم باشیم زندگیمونا بترکونیم.....میفهمی .... هرکی که دوستم داشتن از فامیل دوست بابام همه را جوری دک کردم که همشون باهام بد و با خانواده ام قطع رابطه کردن......چون تو واسم مهم بودی...و هستی ...و خواهی بود......کلی زخم خورد دلم ولی به این فکر میکردم عشقم تویی....آیندتا با من میبینی پس باید تلاش کنم برات....چون هیچوقت با حرف مردم زندگی نکردم.... ولی با یادت هستم و میمونم.....بهم میرسیم شک ندارم درک
میکنم شرایطتت را فدای سرت گلم
پاتم... ما باهمیم ابدی....بعد برادرت و پدر و مادرت متهممم کردن مزاحم شدم بازی کردم با آبروت....دِ آخه تک و تنها همه ریختن سرم من ...عاشقم هرچی ام بزنیدم تب عشقم جوریه نمیفهممم....مسدودم کنید باز زنگمیزنم هر روز و هروز....تا اینکه دیدم خودت ازم فراری هستی.....دور میشی... به ارواح خاک دوستم قسم به همون خدا بالا سرمون....دلیل اینکه سراغ نمیگیرم تلفنی همینه....وگرنه من از یادت نبردمت....طاقت فوش خوردن از همه را دارم...خیلی سفتم.....ولی طاقت ناراحتی و حال بدتا ندارم.....منتظرتم.... این عبد دشتی هم شده مثل من هیچکی تحویلش نمیگیره تو خونه...فامیل.... دوستای خانوادگی ...هزار جور اتهام خورده ....ولی میدونمین هم بذارن میرم رد میکنم....ناراحتی تو واسم سنگینه.....هربار میخوام خودم کاری کنم یاد لیوان و کاری که شد میفتم از خودمبدم میاد...سراغ بگیر کارت دارم تا باهماهنگیت برم جلو تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zzeneo بازدید : 168 تاريخ : شنبه 17 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:03